زن وشوهر جوانی سوار برموتورسیکلت در دل شب می راندند.

انها از صمیم قلب یکدیگر را دوست داشتند.

زن جوان: یواشتر برو من می ترسم

مرد جوان: نه ، اینجوری خیلی بهتره!

زن جوان: خواهش می کنم ، من خیلی میترسم

مردجوان: خوب، اما اول باید بگی دوستم داری

زن جوان: دوستت دارم ، حالامی شه یواشتر برونی

مرد جوان: مرا محکم بگیر

زن جوان: خوب، حالا می شه یواشتر برونی؟

مرد جوان: باشه ، به شرط این که کلاه کاسکت مرا برداری و روی سرت بذاری، اخه نمی تونم راحت برونم، اذیتم می کنه

روز بعد رومه ها نوشتند. 


داستانـَک | بزرگترین مرجع داستان های کوتاه و بلند

داستان عاشقانه و غمگین «قلب هدیه

داستان جالب و خواندنی «عشق جوان به دختر پادشاه»

داستان عاشقانه و غمگین «زن و مرد موتور سوار»

داستان غمگین و عاشقانه «در پی خوشبختی»

داستان احساسی و غمگین عاشقانه «ملودی عشق»

حکایت ضرب المثل «باد صر صر»

حکایت ضرب المثل «بز اخفش»

زن ,مرد ,، ,یواشتر ,خوب، ,شه ,زن جوان ,مرد جوان ,شه یواشتر ,مرا برداری ,کاسکت مرا

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

خبر20 عمومي آموزش کسب و کار اینترنتی filemaker فروشگاه file zoom naslebartar19 بانک رایگان مقالات فارسی بازار خودرو آموزش و یادگیری "زنانگی های یک زن"