جوانی گمنام عاشق دختر پادشاهی شد. رنج این عشق او را بیچاره کرده بود و راهی برای رسیدن به معشوق نمی یافت. مردی زیرک از ندیمان پادشاه که دلباختگی او را دید و جوانی ساده و خوش قلبش یافت، به او گفت پادشاه ، اهل معرفت است، اگر احساس کند که تو بنده ای از بندگان خدا هستی ، خودش به سراغ تو خواهد.

جوان به امید رسیدن به معشوق ، گوشه گیری پیشه کرد و به عبادت و نیایش مشغول شد، به طوری که اندک اندک مجذوب پرستش گردید و آثار اخلاص در او تجلی یافت .

روزی گذر پادشاه بر مکان او افتاد ،. 


داستانـَک | بزرگترین مرجع داستان های کوتاه و بلند

داستان عاشقانه و غمگین «قلب هدیه

داستان جالب و خواندنی «عشق جوان به دختر پادشاه»

داستان عاشقانه و غمگین «زن و مرد موتور سوار»

داستان غمگین و عاشقانه «در پی خوشبختی»

داستان احساسی و غمگین عاشقانه «ملودی عشق»

حکایت ضرب المثل «باد صر صر»

حکایت ضرب المثل «بز اخفش»

، ,پادشاه ,یافت ,تو ,اندک ,داستان ,رسیدن به ,او را ,جوان به ,به معشوق ,طوری که

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

کمونه وبلاگ دکتر زهرا کرمی باغطیفونی . کناف مشهد bartarnews test مطالب اینترنتی ادیت95:گروه ویرایش نیتیو مقاله و متون انگلیسی،بازنویسی،و ترجمه فارسی به انگلیسی وقت سفارت دانارچ